مراقبین پرواز و ادامه تحصیل

مراقبین پرواز و ادامه تحصیل

بنانیوز (BanaNews.ir) - شماره جدید نودنامه جامعه مراقبین پرواز به مبحث درآمد کم و دغدغه ادامه تحصیل کنترلرهای هوایی می پردازد:www.BanaNews.ir

ادامه تحصیل خوبه، اما نه به قیمت تهدید ایمنی پروازها !!!

ناگفته پیداست که ادامه تحصیل در مقاطع بالای دانشگاهی، امری است شایسته و نیکو، اما ... (ادامه ی متن را بخوانید تا به اما پی ببرید)!

در کشور ما ایران، کنترلرهای ترافیک هوایی به علت شرایط نامناسب کاری، به ادامه تحصیل در مقاطع بالاتر ( ارشد و دکتری) اقدام می کنند تا از این طریق بتوانند با اشتغال در شغلی عادی! حداقل بخشی از هزینه های زندگی خود را تأمین کنند. در حالی که در همه ی کشورهای دنیا به علت حساسیت و مسئولیت سنگین کاری، کنترلرها ملزم هستند تا وقت غیرکاری خود را به امور مورد علاقه ی خود بپردازند و به دور از دغدغه های روزمره، خود را برای حضور در محل کار و ارایه ی سرویس ایمن و استاندارد به پروازها آماده می کنند. آنچه در زیر می آید، یادداشتی از یکی از کنترلرهای کشورمان است که به امید داشتن درآمدی بیشتر، مدت زمانی است در مقطع کارشناسی ارشد مشغول به تحصیل شده است. (یادآوری این نکته ضروری است که کنترلرها در دوران تحصیل در دانشکده ی هوانوردی، دروس و دوره هایی را می گذرانند که همگی شامل قوانین و مقررات بین المللی هوانوردی هستند و ارتباط بسیار کمی با رشته های دانشگاهی معمول دارند و مهم تر اینکه وقتی کنترلری همزمان با شیفت شبانه روزی و بعد از دو سال درس خواندن در رشته ی تخصصیِ خود، موفق به اخذ مدرک کارشناسی می شود، مبلغی کمتر از ۱۰۰۰ تومان به حقوق وی اضافه می شود!)

" بعد از ظهر یک روز بهاری، داشتم یکی از کتاب های دانشگاهی رو با بی رغبتی می خوندم که فکرم رفت سمت ترافیک هایی که شیفت قبل داشتم. تو فکر و خیال خودم غرق شدم. هر جور بگی هواپیماها رو واسه خودم چیدم و از هم جداشون کردم! به خودم که اومدم دیدم یک ساعت و نیم شده که با این فکرها از همه چیز غافل شدم. حتی از امتحان دانشگاه!!! وقتی به خودم اومدم، احساس خیلی خوبی داشتم. یک احساس دلچسب و دلنشین که همه ی کنترلرها تجربه کردن و می دونن چقدر شیرینه! حسی پر از شعف و رضایت که وقتی چند تا هواپیما رو در یک فضای محدود از هم جدا می کنی و هر کدومشون رو به سمت فرودگاهی که صدها انسان در انتظار نشستن پروازها هستن، هدایت می کنی، بهت دست میده. چه حس غرورِ دلچسبی بهت دست می ده! حسی سرشار از تواضع و فروتنی! وقتی می فهمی که همه ی اون پروازها صحیح و سالم به مقصد رسیدن و انتظار انسان های منتظر به سر اومده ...

خیلی متناقضه نه؟! غرور و فروتنی؟! کنترلرهای ترافیک هوایی به خوبی این حس رو می شناسن. غرورش واسه اینه که تونستی در نشوندن لبخند رضایت بر لب افراد چشم انتظار در فرودگاه، سهم کوچیکی داشته باشی و فروتنیش در گمنامی و شناخته نبودن این حرفه است. در اینکه از بین هزاران مسافر و هزاران نفری که واسه استقبال اومدن فرودگاه، هیچ کسی تو رو نمی شناسه. به همین دلیله که در حرفه ی من منت گذاری هیچ جایی نداره. چون که کنترلر بلد نیست سر کسی منت بذاره. اصلاً اگه بخواد منت بذاره، سرِ کی منت بذاره؟! واسه چی منت بذاره؟! واسه اینکه تعهد کردم حداکثر سعیم رو بکنم تا کارم رو درست انجام بدم؟ یا واسه اینکه از سلامتیِ جسم و روان خودم مایه می ذارم و همه ی درد، رنج و سختی کار رو به تنهایی به جون می خرم؟ نه، نمی خوام! هیچ کدوم از همکاران من هم چنین چیزی نمی خوان. شادی و شادمانیِ کار ما باشه واسه مسافرها و چشم انتظارهاشون، ما هم به همون دردها و مریضی ها می سازیم!

تو همین افکار غرق شده بودم با یه احساس قشنگ و غرور انگیز. همه چیز خوب بود تا اینکه رفتم کتابم رو بذارم رو میز. چشمم افتاد به فیش حقوقم ... یک دفعه همه ی اون لذت ها و احساس های قشنگ خراب شد رو سرم! به خودم گفتم: این همه سختی و مصیبت رو به جون می خری، ولی خدایی وقتی حقوق یک سال تو از حقوق یک ماه کنترلرِ کشور همسایت کمتره، با چه امیدی داری هنوز شیفت می دی؟ چرا شب ها از خانوادت می زنی و میری سرِ کار؟ با چه انگیزه ای پا میشی میری تو دور افتاده ترین و محروم ترین نقاط کشور کار می کنی؟ باز به خودم گفتم: مگه همکارای دیگتو ندیدی؟ مگه ندیدی به خاطر استرس چی سرشون اومده؟ مگه نبود سر شیفتش مویرگ چشمش پاره شد؟ مگه نبود موهاش یک شبه سفید شد؟ مگه ندیدی همکارتو که بعد از شیفت رفت واسه استراحت و دیگه بیدار نشد؟ پس واسه چی موندی؟ مگه نمیدونی میکروفونی که پرِس می کنی فقط و فقط مسئولیته؟ فرق تو با فلانی که شغل آزاد داره، چیه؟ به خدا تو این شهر، وضع خیلی ها از تو بهتره. خیلی هایی که یک صدم مسئولیت تو رو هم ندارن و بدون هیچ استرسی دارن یه کار عادی و بی درد سر رو انجام می دن، هم حقوقشون از تو بهتره، هم راحت تر زندگی می کنن، هم ....

کتاب رو گذاشتم رو میز و از اتاق اومدم بیرون. خیسِ عرق شده بودم. نمی خواستم هیچ کسی حرفامو بشنوه. چرا که دل ما کنترلرها خیلی بزرگه. اِنقدر بزرگه که همه ی هواپیماها رو با دل و با قلبمون از هم دیگه جدا می کنیم و به سمت مقصداشون هدایتشون می کنیم نه با این حقوقی که ...

کاش می شد مشکلات صنفی مون رو به یه دکتر بگیم. دکتر هم دارو و دوایی تجویز می کرد و همه چیز درست می شد! اما حیف که نه دکتر داریم و نه بیمارستان، دریغ از یه بهداری!

این بیت شعر، شرح حال من و همکارن منه:

" از دست دشمن ، شکایت به دوستان گر دوست دشمن است ، شکایت کجا برم؟!"

میگن کسی که خواب باشه رو میشه بیدار کرد ولی کسی رو که خودشو به خواب زده، نمیشه!!!

آره خواننده ی عزیز! مشکل ما اینه که برخی ها خودشونو به خواب زدن!!! ما کنترلرها عاشق کارمون هستیم. چون اگه عاشق نبودیم، تا این حد بی مهری مسئولینمون رو نادیده نمی گرفتیم ...

عرقم داشت خشک میشد که یادم اومد امشب باید برم شیفت و از طرفی فردا هم امتحان دارم. با خودم گفتم یعنی میشه یه روزی ما کنترلرهای ایران هم مثل کنترلرهای همه جای دنیا، دغدغمون کارمون باشه و تخصصمون؟!!!

خدایا! خودت به دادم برس، دیگه دارم کم میارم!

خدایا! من که همه ی سختی ها رو به جان خریدم، کمک کن ایمنی پروازها خدشه دار نشه. مردم که گناهی ندارن ... "

پی نوشت:

خوب، حالا به نظر شما ادامه تحصیل واسه همچین قشری اون هم با چنین اوصافی، باز هم مفیده و شایسته؟ !!!

 

 

امضا:

نودنامه

navadnameh@iran-atca.ir

 

    نظرات